مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است رونق عشق است در دستانش از بس ساده است نُه فلک در گردش است از گردش دستاس او اینكه دستش بر سر دنیاست فوق العاده است بعد پیغمبر چه بیعت ها که نشکستند خلق نان به نرخ روز خوردن سفرهاش آماده است روی دستانش ورم دارد به پهلو جای زخم باز هم با هر مشقت بر سر سجاده است هرکسی این روزها حال و هوایش روضه ایست خوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده است فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید با غم و اندوه و تب هر روز خلوت میکند یک دل سیر اشک میریزد، عبادت میکند خسته از زخم زبان ها، بیت الاحزان ساخته از غمش هر روز بر بابا شکایت میکند تا مبادا خدشهای بر دین کسی وارد کند جان خود را هم شده، خرج ولایت میکند یادشان رفته است این نامردها او کوثر است؟ هر كسی از راه میآید جـسارت میكند هرچه باران بر زمین میبارد از اندوه اوست غربتش را با جهان با اشك قسمت میكند جان محض است او و حتی روح سربارش شده لاجرم روح از تن او رفع زحمت میكند فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید روضه اما میرسد با چشم های تر به در وای از آن وقتی كه زهرا میرسد آخر به در طاقتش در پشت در هر بار كمتر میشود دشمنان هربار میكوبند محکم تر به در یاس تا پرپر شود آیا لـگـد كـافـی نبود؟ كاش میكردند فكر شعله را از سر به در خواست تا از سینهاش در را جدا سازد ولی آه، قنفـذ با لگد زد ضربهای دیگر به در فاطمه رفت و علی یک عمر حسرت خورد که كاش میكوبید یك مسمار كوچك تر به در بر مداری گیج میگردد جهان تا روز حشر در هوای مدفن زهراست دنیا در به در فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید |